شهید علمی فرمانده سپاه پاسداران نقده

شهیدی به نام من
شهید علمی فرمانده سپاه پاسداران نقده
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۵ ارديبهشت ۹۳، ۰۰:۳۲ - ن. علمی نیک
    احسنت
نویسندگان

۱۹ مطلب توسط «علی معینی» ثبت شده است

زندگی نامه4

۳۱
شهریور

وقتی که بعد از سالها تحصیل در غربت به وطن بازگشت شروع به ساختن خانه ای کرد تا همسر و 3فرزندش در انجا ارام گیرند و این خانه بجز اشیانه مهر و محبت این خانواده کوچک محل امن همه ی خواهران و برادرانش شده بئد که در روستا های اطراف نقده ساکن بودند.

خواهرزاده هایش که اکثرا به خاطر دور بدن از شهر و مشکلات رفت و امد مجبور به ترک تحصیل میشدند اورا به فکر واداشته بود تا اینکه اعلام کرد خانه ما اختیار هر کسی که بخواهد درس بخواند اتدا محمدرضا خواهر زاه اش برای خواندن اول راهنمایی به خانه انها امد و دایی گوشه ای از اتاق خودش را مخصوص مطالعه و سکونت او اعلام کرد و قانون خانواده اعم از یاالله گفتن را به محمدرضا و رعایت حجاب را به دخترانش توضیح داد.بعد ها دختر خواهر دیگر مقدسه نیز به این جمع دانشجو اضافه شد و او نیز در کنار علم و دانش دین و اخلاق و نماز و حجاب را از دایی مهربانش فرا میگرفت.روزهایی که به عنوان فرمانده سپاه اتوببیل شخصی در اختیارش قرار داده بودند گاهی که یکی از بچه ه مدرسه اش دیر شده بود شهید در مقابل تقاضا ی او برای رساندنش به مدرسه از ماشین شخصی استفاده نمیکرد و بلکه با تاکسی دخترش را تا نزدیکی مدرسه همراهی میکرد ولی تا درب مدرسه همراهی نمیکرد مبادا کسانی که امکان استفاده از تاکسی را نداشتند به حال او حسرت بخورند.

ادامه دارد...

نکته مهم

۰۴
ارديبهشت

کپی هرگونه متن از این پایگاه باید دارای منبع باشد.

آدرسی که به عنوان منبع ذکر شود(بجز متونی که از سایت هی دیگر برداشته شده اند):

shahidelmi.blog.ir

زندگی نامه3

۰۴
ارديبهشت

انگار خدا این مرد را فقط برای کار و تلاش آفریده بود.

خستگی برایش معنی نشده بود،بیماری را نمی شناخت و فقط کار بود و مطالعه و عبادت و مختصری خواب.مگر می شد اذان صبح او در خواب باشد،مگر امکان داشت که بعد از نماز صبح بخوابد و به مطالعه یا پیاده روی نپردازد،در همه ی مراحل ساختن خانه اش بیشتر از کارگر ها کار می کرد و پس از اینکه کار ساخت خانه را به اتمام رساند رنگ زدن در و پنجره ها،انداختن شیشه های پنجره،سیمان کردن حیاط و کرت بندی نیم دیگر آن و سپس شخم زدن و کاشتن چهار نهال سیب به نام سه دختر و یک همسرش و کاشتن بذر گل و سبزی در کرت ها و حتی آب دادن و رسیدگی روزانه به آنها کار خودش بود.

همه یی اینها را در ساعت های اول صبح و غیر کاری انجام می داد.

کار خرید مایحتاج روزانه را خودش به عهده گرفته بود مگر ماه هایی که به خاطر عملیات های پی در پی در خانه پیدایش نمی شد و برادران پاسدار در خانه می آوردند.

صله رحم و احوالپرسی از خانواده اش حتی سالهایی که در قم و تهران و مهاباد بود به این صورت بود:

از نقده با مینی بوس حسنلو که می آمدند در امینلو پیاده می شدند و مسافت بیست دقیقه ای که تا روستا ی تابیه بود پیاده طی می کردند و سیران خواهر کوچکش یا برادر زاده هایش از دور سیاهی هایی می دیدند که به طرف روستا می آید و با شادی به اهل خانه مژده آمدن برادر بزرگتر و خانواده اش را می داد.

به حیاط خانه که می رسید با مادرش رو بوسی و با دیگران به گرمی احوالپرسی می کرد و بلافاصله از حیاط خانه برمی گشت بیرون و راهی مزرعه می شد،جایی که پدر و برادرانش مشغول کار بودند.

فصل درو با آنها داس می زد،فصل شخم بیل می زد و اولین سالی که قرار بود خرمن کوب به جای گاو گندم هایشان را بکوبد خودش خوشه های گندم ها را در به دست آن می سپرد.

وقتی هر کسی اورا با شلوار کردی و سر و روی پر از کاه و غبار و عرق ریزان و در مزرعه غرق کار می دید تصور نمی کرد آین مرد یک آقای دبیر فارق التحصیل دانشگاه تهران است که پبراهن سفید و کت و شلوار اتو کرده و کفش ها چرمی واکس زده و براقش در تمیزی الگوی جوانان شهری است.

نیمه شب ها برای آبیاری می رفت و گرمای ظهر گاو ها و گاومیش ها را در رودخانه ی ده آب تنی می داد و با سر و صدای گاومیش ها که حاکی از لذت و شادمانی آنها بود کیف می کرد و در حالی که تتنشان را با شانه ی مخصوص نوازش می دادفبه برادر کوچکترش که مسئول چرای گاومیش ها بود می گفت :(این حیوانات گناه دارند،به آنها برس!!؟ببین چقدر شادی می کنند!پدر ما دیگر سنش گذشته و تو دیگر باید به اندازه ی کافی برای آنها و قت بگذاری!!!باید آنها را تمیز و سرحال نگاه داری.)

شب ها که همه در زیر نور گرد سوز چای می خوردند و صحبت می کردند با پدرش در امور مالی و برنامه های کشت و کار و دامداری هم فکری می کرد.

به برادرانش راه و چاه را نشان می داد و به برادر کوچکترش محمود در مورد رستم سفارش می کرد.

رستم پسر دایی آنان بود که در یکی دو سالگی پدرش را از دست داده بود و حاج محرم اورا زیر بال و پر خود گرفته بود و پسران نیز مانند برادر کوچکشان اورا دوست می داشتند و در کنار آنان در خانه زندگی می کرد.

محمود به رستم درس می داد و مادرشان به جای عمه نقش مادر را برایش ایفا می کرد.

رستم نوجوان بعد ها در سپاه پاسداران به جوانان عاشق امام و شهادت پیوست و در کنار پسر عمه اش از انقلاب اسلامی مان پاسداری می کرد.

amn

  • علی معینی

شهید رجب علی علمی نیک در سال 1325 در خانواده‌ کشاورزی بدنیا از روستای تابیه (سولدوز) در حومه شهرستان نقده به دنیا آمد او در هوای آزاد و خرم آنجا پرورش یافت . پدرش با وجود اینکه از مشکلات و سختیهای دوری راه مدرسه آگاه بود، تصمیم گرفت تا آماده‌تر شدن علی از جهت آمادگی جسمانی او را در 8 سالگی به مدرسه بفرستد تا بتواند فاصله سه روستا را طی کند و از راههای پر پیچ و خم و مواضع طبیعی عبور کند و در کلاس درس حاضر شود .
او سه سال تحصیلات ابتدائی خود را با موفقیت در روستا به اتمام رساند و سپس برای ادامه تحصیل مجبور به رفتن به مدرسه‌ای دیگر که در روستای دورتر بود شد. و سه سال دیگر را با وجود مسافت طولانی و زمستانهای سرد و پربرف و وجود حیوانات وحشی و درنده ، با همراهی پدر و پشتکار و علاقة خویش پشت سر گذاشت.
در چهارده سالگی همراه دو تن از همسالانش در نقده اتاقی اجاره کرد و کلاس هفتم را به این ترتیب به پایان رسانید. ولی آشنایی او با روحانی‌ایی که در روستای مجاورشان سکونت داشت، باعث گردید که شور عشق تحصیل علوم دینی در جان علی بنشیند. او عازم پایگاه عالم تشیع، در شهر مقدس قم شد و در مدرسه حجتیه مشغول تحصیل در علوم مذهبی شد و در کنار این امر از ادامه تحصیل علوم دبیرستانی فارغ نبود . در سال 1347 با خانواده‌ای روحانی از شهر ارومیه وصلت کرد و پس از دو سال خداوند دختری کوچک به جمع آنها افزود.
در سال 1350 در کنکور سراسری پذیرفته و در رشته ادبیات و علوم انسانی وارد دانشگاه تهران شد و در این دوره بود که با آگاهی از ظلمها و جنایات رژیم پهلوی مبارزات مخفیانه خود را بر علیه رژیم طاغوت آغاز کرد و با عضویت در کتابخانه عمومی دانشگاه سعی داشت تا هر چه بیشتر کتابهای عقیدتی اسلامی را در دسترس دانشجویان علاقه‌مند قرار دهد و نیز در افزایش سطح معلومات خود می‌کوشید .
در انجمن اسلامی دانشگاه نیز عضو بود. خانواده از اغلب فعالیتهای او بی‌‌اطلاع بودند ولی از این موضوع که شهید از ناراضیان و شورشیان دانشگاه محسوب می‌شد با اطلاع بودند.
در 1353 فارغ‌التحصیل شد و عازم خدمت اجباری نظام وظیفه شد، محل خدمت او در مهاباد (یکی از شهرهای کردنشین آذربایجان غربی ) بود. وی در آنجا با درجه افسری شروع به خدمت کرد . اکثر ساکنین شهر مهاباد را کردها تشکیل می‌دهند. در پادگان شهر ارتشی‌های زیادی خدمت می‌کردند که شیعه بودند و برای همه فقط یک مسجد وجود داشت.
شهید علمی هیچ وقت حاضر نبود که مسجد خالی بماند و به همین جهت بیشتر اوقات با همفکری چند روحانی شیعه که از شهرهاغی اصفهان و نجف‌آباد تبعید شده بودند برنامه‌ای برای تبلیغ و پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی طرح ریزی می‌کرد.
نماز جماعت همیشه برپا بود و شبهای جمعه دعای کمیل و صبح جمعه دعای ندبه برپا می‌شد. در این زمان دومین دختر وی به دنیا آمد و او که از اهمیت کار برای کودکات غافل نبود، برنامه سرود و درس قرآنی برای کودکان و برنامه مخصوص برای نوجوانان در مسجد دایر نموده بود. ایشان در تهران و قم کتابهای مهم بسیاری می‌خرید و به کتابخانه‌ای که خود در مسجد تاسیس کرده بود هدیه می‌کرد و جوانان زیادی در کتابخانه ایشان عضویت داشتند.
یکی از کارهای شهید که باعث تعجب کردها شده بود این بود که ایشان نام پنج‌تن ( محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین ) را با خطی زیبا نوشته و در اتاق کار خود در بالای سرش به دیوار نصب کرده بود که باعث تعجب همه مراجعین کرد می‌شد. واقعا برای همه این موضوع که یک افسر ارتش شاه چنین عقیده و طرز فکری داشته باشد، جای تعجب داشت . ولکن خود نشان دهنده حب و دوستی اهل بیت و اولیاء الله بود و تکیه و توکل بر ذات احدیت که او را در کانون خطر به پیروی و متابعت از فرامین الهی و دفاع از حق وا می‌داشت .
سومین دختر شهید نیز قدم به عرصة هستی گذاشت با پایان دوران سربازی، شهید رجبعلی علمی نیک به اتفاق خانواده به زادگاه خویش بازگشت و در دانشگاه شهر نقده مشغول تدریس شد. در این دوران نیز دست از فعالیت و مبارزه نکشید و با چاپ و تکثیر اعلامیه‌های امام و روحانیت مبارز محیط تحصیل را با اوضاع و تحولات سیاسی کشور آشنا می‌کرد .
رابطه او با شاگردانش رابطه‌ای فوق روابط معلم و شاگرد بود، او نقش یک دوست صمیمی و دلسوز را بر عهده داشت و خود را از مشکلات و سختیهای دانش‌‌آموزان جدا نمی‌دید.
خانم نرگس رضوی همسر شهید درباره این دور از مبارزات ایشان می‌گویند:
« ایشان چه در موقعی که در ارتش بود و چه بعدها همیشه محاسنشان بلند بود و به خاطر درگیری‌هایی که در دانشگاه پیش آمده بود و ایشان کتابهای اسلامی پخش می‌کرد ( و همچنین سرنوشت برادر من که به علت فعالیت سیاسی 4 سال زندانی بود)، ایشان را دستگیر کرده و به ساواک بردند و انواع شکنجه‌ها را نسبت به ایشان انجام دادند و در مقام توهین و تهدید از هر ابزاری سود جستند اما ایشان حاضر نشد قدمی از عقاید خود کنار بنشیند و تسلیم خواسته‌های آنها بشود.»
شهید رجبعلی علمی نیک در تشویق و ترغیب مردم به تظاهرات سهم بسزایی داشت . با پیروزی انقلاب در بیست و دو بهمن 57 و با دستور امام مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران شهید جزو اولین داوطلبان بود و پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در نقده، شهید از طرف سپاه پاسداران به فرماندهی سپاه منصوب شد.
پس از تشکیل سپاه، مردم با رشادت و شجاعت بیشتری حملات دشمن را دفع می‌کردند، چنانکه بسیاری از حملات دموکراتها به دهات اطراف همین جوانان سپاه پاسداران خنثی کرده بودند.
در مدت زمان کوتاهی شهید علمی مسئول منیاد شهید مستضعفان و دفتر حزب جمهوری اسلامی نقده نیز شد.
فعالیتهای بیش از حدی که ایشان در خارج از خانه و در اجتماع انجام می‌داد هرگز وی را از تربیت و پرورش فرزندان باز نداشت و او از هر فرصتی برای آموزش آداب اسلامی و اخلاق متعالی اسلامی استفاده می‌کرد.
وی با اخلاق و رفتار پسندیده و اسلامی خود نمونه شخصیتی محبوب ومصمم را برای اطرافیانش به وجود آورده بود. او شبها به خانه‌های مستضعفین می‌رفت و مایحتاج زندگی را برایشان می‌برد و اغلب خودش این کار را می‌کرد و مقید بود آبروی آن خانواده در محل محفوظ بماند .
حلم و بردباری و اخلاق کریمه انسانی او تا جایی گسترش داشت که دامنه آن خانواده افراد مقتول در حوادث و درگیریهای احزاب محله را نیز شامل می‌شد . کسانی که دشمن محسوب می‌شدند و رودرو با سپاه و مردم می‌جنگیدند، شهید برای خانواده آنها مستمری قرار می‌داد و سعی در دلجویی و محبت به آنان داشت . و سرانجام موعد عروج این روح متعالی و پر جنب‌و‌جوش نیز فرا رسید . چهارم تیر ماه به همراهی پاسداران از ماموریت بازدید شهرک کردنشین اشنویه باز می‌گشت که به اتفاق 4 تن از پاسدارانش در حادثه برخورد با مین به شهادت رسیدند.
یاران شهیدش بخشعلی رجبی، شعبان مسافری، امیر علی مرحومی، اکبر صابری نیز با او در سفر شهادت همراه شدند . شهادت آنان نقده را در سوگ نشاند و پس از گذشت مراسم شب هفت شهید، چهارمین یادگار وی به دنیا آمد و امیدی دیگر به همسر شهید بخشید . امید که همسر و فرزندان این شهید زینب‌وار راه حسین (ع) را بپیمایند و پیام خون شهید را به ثمر رسانند.

عکس زوم شده ی شهید

شهید رجبعلی علمی

مدت ها پیش که به نقده  سفر کرده بودیم تابلو ی بزرگی در بلوار ورودی شهر رویت میشد که عکس شهید بر روی آن با اندازه ی بزرگ طراحی شده بود.وارد شهر که شدیم به مدرسه شهید رجب علی علمی نیک وخیابان شهید علمی برخوردم؛ و احساس غرور به من دست داد که نوه  ی شهید هستم.نوه ی کسی هستم که عاشق دین ومیهنش بود، و ازادی و ازادگی مردمانش را با جان می خرید.

و او جان خود را در راه این هدف والا از دست داد.

***

و حالا ما بازمانده ی انانیم.ایا میتوایم ما نیز راه انان را ادامه دهیم؟ایا ما هم اگر در ان شرایط سخت قرار بگیریم که عده ای تروریست ومیهن فروش ضدانقلاب در  داخل کشوریا  از مرز ها مانند بعثی ها به جنگ با ایران برخاستند وبه ما حمله ور شدند جان و تن مان در برابر آزادی وازادگی فرزندانمان بی ارزش می شود و خانواده ی خود را رها کرده به دفاع با انان برمی خیزیم؟

***

ویژگیهای شهید :

هوش سرشار شهید علمی از همان آغاز اطرافیان را بر آن داشت تا در تربیتش توجهی خاص بکار برند.
احیا کننده شریعت و از بین برنده  بدعت بود.

و..................زهد صمیمیت و صفا سراسر وجودش موج میزند . ساحل را می ماند امواج را با تمام وجود پذیراست گوئی قانمتش تندیس مهرباین و الفت است . حریت را معنائی دیگر می بخشد . ازاد رها ارام لب به یخن می گشاید تا گوش می شوی قدم به دنبال ارامش و ازادگی با تمام واژه های سرخ به دریای بی کران زندگی انسان ازاد را با مرگ پیوندی نیست .

چرا که عدم سر انجام ازاده مسلمان نیست . یا علی گفت و تلاش اغاز کرد . یا علی گویان کجا مرگ ؟ انجا که ستم هست مقاومت نیز هست . بدیهی است که مردمان بر علیه این ظلم و ستم به پا خیزند .
و دیگر اینکه ارزش نهادن به نام مبارک ائکمه اطهار سلام الله علیها برده میشد دست بر سینه میگذاشت حالت سلام به خود میگرفت سلام و صلوات ان معصوم را به زبان جاری می کرد . و نسبت به فقها و حکما و حکمشان احترام و ادب زیادی داشت .